افسوس خوردن های بی فایده

خدایا ؛کسی را که قسمت کس دیگریست،سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ماباشد و روزهای خوشش برای دیگری

افسوس خوردن های بی فایده

خدایا ؛کسی را که قسمت کس دیگریست،سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ماباشد و روزهای خوشش برای دیگری

حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـی مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی !

خـبری از دل تنـگـی تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند

از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است

راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو

تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست

طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود

روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست

من پذیرفتم که عشق افسانه است

من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزادباش گر چه تو تنها تر از ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی بر خوردهای سرد را...

گاهی که تو را دارم و گاهی که ندارم

سر گشته ام از این همه راهی که ندارم گاهی که تو را دارم و گاهی که ندارم من مانده ام و لایق تیغی که نبودم من مانده ام و فرصت آهی که ندارم

عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!!


عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!! عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد


دلم تنگ است

دلم تنگ است دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است

کاش زندگی شعر بود

کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند...

آنقدر رفته ای که تمام درهای باز مانده به یاد تو

آنقدر رفته ای که تمام درهای باز مانده به یاد تو روی پاشنه های انتظار پوسیده اند...

گاهی زندگی مثل یک پیاز است

گاهی زندگی مثل یک پیاز است که هر برگش را ورق بزنی اشکتو در می یاره ...

این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم


سخته ولی

این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم / خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بکنم

من میتونم سخته ولی من میتونم / این جمله رو اینقد میگم تا که فراموشت کنم


ادامه مطلب ...

چه شقایق چه گل پیچک و یاس، زندگی اجبارست

شاید آن روز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد، خبری از دل پر درد گل یاس نداشت، باید اینجور نوشت، هر گلی هم باشی، چه شقایق چه گل پیچک و یاس، زندگی اجبارست

من قلبی دارم عاشق ، پاک و بی ریا!

هنوز بی وفایی نکرده ام که به من میگویی بی وفا!

من قلبی دارم عاشق ، پاک و بی ریا!
هنوز بی وفایی ندیده ای که به من میگویی لایق عشقت نیستم
هنوز خیانت ندیده ای که میگویی یکرنگ نیستم
چرا باور نمیکنی که عاشقت هستم ، چگونه بگویم که من تنها با تو هستم
اینها همه بهانه است ، حرفهایت خیلی بچه گانه است
چشمهایت را باز کن و مرا ببین ، این بی قرارها و انتظار قلبم عاشقم را ببین
ببین  که چه امید و آرزوهایی دارم با تو ، در مرامم نیست بی وفایی و خیانت به تو!
تویی که تنها در قلب منی ، مثل نفس در سینه منی ، چرا باور نمیکنی که تنها عشق منی ، چرا باور نمیکنی که تنها تو ، فقط تو در قلب منی !
چرا باور نمیکنی دوست داشتن هایم را ، باور نمیکنی احساس این دل دیوانه ام را
هنوز شب نشده به فکر روشنایی فردا هستم ، میترسم که شب را دوباره با ترس و دلهره بگذرانم ، ترس از حرفهای تو ، ترس از بهانه های تو ، دلهره برای از دست دادن تو!
آرامش را از من گرفته ای ، از آن لحظه که فهمیدی زندگی منی ، زندگی را نیز از من گرفته ای ، هر کس مرا میبیند میگوید چرا اینقدر آشفته ای ، عاشق هستم ولی چهره ام مثل یک عاشق تنها و شکست خورده است ، در انتظار تو نشسته ام ، اما هر کس مرا میبیند میگوید این بیچاره چه غم سنگینی در دلش نشسته است!

کجاست آن کسی که مرا باور کند…

خسته است دلم در این لحظه ،گرفته است دلم ،همین دل در هم شکسته

بی احساس تر از همیشه ام،غم آمده و به دلم نشسته
غم آمده و اشکم را در آورده
کسی نمیداند من چه حالی دارم، کسی نمیداند من چرا اینگونه پریشانم
کجاست آن آغوشی که به آن پناه ببرم ، کجاست آن دستهایی که مرا نوازش کند ، اشکهایم را از گونه هایم پاک کند ، مرا از این حال و هوای ابری و دلگرفته رها کند ، کجاست کسی که فریاد پر از غمم را بشنود و این سکوت غم زده را با حرفهایش بشکند ، مرا آرام کند ، قلبم را با مهر و محبتهایش آشنا کند
کسی که نمیشنود حرفهای مرا در این لحظه ، حالا آن کسی که میخواند حرفهایم را در این لحظه نمیبیند اشکهای مرا ، حس نمیکند درد این دل تنهای مرا
نمیتوانم قلبم را به کسی بسپارم ، بهتر است مثل این لحظه ،از درد خویش بنالم
قلبم را بسپارم به کسی که بشکند آن را ، یا به جای آرامش آزار دهد این قلب بی گناهم را
نمیگردم دیگر هیچ جای دنیا به دنبال یک قلب باوفا
نیست ، هیچ جا ، حتی اینجا ، یک دل با وفا
نیست صداقت ، نیست آن کسی که عشق را درک کند و معنی آن را بداند
وقتی نیست دلی باوفا ، نیست دیگر کسی که آرام کند دل غمگینم را
خسته ام ، باز هم مثل همیشه من هستم و قلب شکسته ام
نوشته ام تا درک کنی ، ای تو که مثل من ، همصدا با غمهای منی
نوشته ام تا نگردی دنبال وفا ، وفا نیست دیگر در این دنیا
نیست دیگر دلی که عاشق باشد ،نیست دلی دیگر که قدر عاشقی را بداند
من که تمام دنیا را گشتم و ندیدم ، اینک هم با قلبی شکسته مدتهاست که با تنهایی رفیقم ، هنوز هم به حال این دل خویش میگریم
بی آنکه کسی ببیند اشکهایم را ،بی آنکه کسی بشنود درد دلهایم را
بی آنکه کسی درک کند احساسات پاک من را ، بی آنکه کسی بیاید و دستهایم را بگیرد و مرا آرام کند ، کجاست آن قلبی که حال مرا از این رو به آن رو کند!
کجاست آن کسی که مرا باور کند…

روزی آمد که من مال تو بودم و تو عاشق کسی دیگر

روزی آمد که دل بستم به تو،از سادگی خویش دل بستم به قلب بی وفای تو

روزها میگذشت و بیشتر عاشقت میشدم، یک لحظه صدایت را نمیشنیدم غرق در گریه میشدم
روزی تو را نمیدیدیم از این رو به آن رو میشدم!
گفتی آنچه که میخواهم باش ، از آنچه که میخواستی بهتر شدم
گفتی تنها برای من باش ، از همه گذشتم و تنها مال تو شدم
روزی آمد که من مال تو بودم و تو عاشق کسی دیگر
اینک تنها اشک است که از چشمان من میریزد
تنها شده ام ، باز هم مثل گذشته همدم غمها شده ام
راهی ندارم برای بازگشت ، به یاد دارم شبی دلم تنها به دنبال ذره ای محبت میگشت
نمیپرسم که چرا مرا تنها گذاشتی ، نمیپرسم که چرا قلبم را زیر پا گذاشتی
میدانستم تو نیز مثل همه …
نمیبخشم تو را …
دیگر مهم نیست بودنت ، احساس گناه میکنم در لحظه های بوسیدنت
نمیبخشم تو را ، این تو بودی که روزی گفتی با دنیا نیز عوض نمیکنم تو را
دنیا که سهل است ، تو حتی نفروختی به کسی دیگر مرا
مثل یک جنس کهنه ، دور انداختی مرا!
نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام
مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم
تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و  غم
تو را نمیبخشم ، و اینک روزی آمده که به خاطر تو حتی نمیریزد یک قطره اشکم!

مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟

فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟
مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟
مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟
تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی
چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی
مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟
مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟
مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری
پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!
باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای
دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم
رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد
رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!
کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟

بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم …

برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن

حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ، نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم…
نگو که لایقم نیستی و میروی ، نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی….
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست….
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ، بگو  دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ، بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ، از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند، در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی !
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی….
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ، تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم!
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکن
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم …

عشق فراموش شد

عشق فراموش شد

رفت و تو دل آدم ها خاموش شد

دیگر اثری از محبت نیست

دنیا تیره گشت و غم فراوان شد

خوشبختی دیده نمی شود در نگاه مردم

مهربانی پر کشید و تو آسمان ها گم شد

آخر لذت هوس شد

فرشته عشق مرد

خدا عصبی شد

عشق فراموش شد

زندگی غم به خود گرفت و خاموش شد

ولی پس دادی نگامو زیر رگبار غرورت

آره من اونم که گفتم واسه چشم تو دیوونم

آره من قول داده بودم تا تهش باهات بمونم

ولی پس دادی نگامو زیر رگبار غرورت

من فقط یه کم شکستم ، خوب نگام کنی همونم . . .

دل دادن ساده اما فراموش کردن سخت است


دوست داشتن ساده اما دل سپردن سخت است / دل دادن ساده اما فراموش کردن سخت است

عاشق شدن ساده اما عاشق ماندن سخت است . . .

کجایی ای رفیق نیمه راهم

                                              کجایی ای رفیق نیمه راهم

که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه
کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
تنها از تو نالم کز خدا هم

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد به من


وقتی کسی به دلت نشست نشستنش مقدسه، حتی اگه نخواهدت نفس کشیدنش بسه

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد به من، من خودم بودمو یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید

عشق کلید شهر قلب است، به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که بار هر کلیدی باز شود

http://thumb.samwep.com/ts99/animate_49190.gif

آرزوم بی تو محاله، لحظه هام بی تو سواله، / بی تو مقصد خیلی دوره راه عشقم بی عبوره / من نمیخوام تو خیالم بهت بگم عاشقت هستم / دوست دارم که راستی راستی حس کنم کنارت هستم

من در این کلبه خوشم تو در آن اوج که هستی خوش باش، من به عشق تو خوشم تو به عشق هر که هستی خوش باش

اگر یادت کنم دیوانه میشم / فراموشت کنم بیگانه میشم / اگر ترکت کنم میمیرم از غم / فراموشت کنم میپاشم از هم

غم خانه عشق تو به رضوان ندهم، یک خار تو را به صد گلستان ندهم / تو معدن عشق آرزوهای منی، من کفر تو را به گنج ایمان ندهم

یک شب از عمرم صفحاتی خواندم، چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم / همه دفتر عمرم ورقی پیش نبود، همه تکرار تمنای تو بود

ای دوست گلی به یادگار بفرست، گر لایق گل نیستم خار بفرست / از بهر خدا، نه از بهر دلت، من پیامی داده ام تو جوابی بفرست!

موجم کردی که بی قرارت باشم، ابرم کردی که اشک بارت باشم / در سکوت گل جلوه نمودی تا من، چون خار همیشه در کنارت باشم

نازی که ز لبخند گل یاس هویداست / زیبایی عشق است که در چشم تو پیداست

هر چه باشی نازنین، ایام خارت میکند / هر چه باشی شیر دل دنیا شکارت میکند

هر چه باشی با لب خندان میان دیگران / عاقبت دست طبیعت اشک بارانت میکند



تنهایی


   تنهایی خیلی دوست دارم

                        برم تو فکر بعضی یا

                                      اینو  واسه اون نوشتم

                                                   خودش می دونه کی کیا 


   خودش اینو خوب می دونه

                     ولی بروش نمی یاره                                                                            

                                   دلو به اون راه می زنه

                                                  یه وقت نشه کم بیاره


   یه وقتی بود می خواستمش

                         نمی دونم منو می خواست

                                                            نمی دونستم که دیگه

                                                                                         دلو داده به یه نگاه   


   حالا می فهمم اون روزا

                        این من نبودم پشت تو

                                        بعد یه قطره اشک غم

                                                         با یه نگاه گفتم برو


   دوروبرم پیدات نشه

              بدجوری شاکی یم ازت

                                      حق نداری با من باشی

                                                       می گیرم این حق و ازت


    میگن یه بار میگن دو بار

                  نه صدتا نامردی دیگه

                                   من هم بخواهم با تو باشم

                                                       این قلبمه که نه میگه


   هر جوری خواست منو سوزوند

                           با اون ادا و اطفاراش        

                                           یه جوری بد کلاس می زاشت

                                                            همه می گفتن اینو باش


   تو تنهایی دق بکنم

            بهتره تا با تو باشم

                            تو خاطرش فکر می کنه

                                             که من هنوزم باهاشم


   میگن از هر دستی که بدی

                  باز از همون دست می گیری

                                     ببین چه کار کردی با من

                                                     میگم که ای کاش بمیری


   فکر نکنی خبریه

           این خبرام نیست به خدا

                            شرتو کم کن عزیزم

                                      دلم میگه کوتاه نیا

                                                   زدم به سیم آخر و

                                                             می خوام که از پیشم بری   

                                                                            این دفعه اگه پرپرم بشی

                                                                                         نمی تونی دیگه

این دل بی قرار من واسه نگاهت می تپه

خیلی سخته باشی و                           

انگار نباشی                                                    

    دیگه فرقی واسه من

                           نداشته باشی

                                    خیلی سخته توی فلب

                                                      سرد و سنگین

                                    دیگه جایی واسه من

                                                     نذاشته باشی

                                                                          خیلی سخته تورو داشتن

                                                      بی تو بودن  

                                                              سهم من نبود از این عشق 

                                                                              خنده ی رقیبو دیدن

                                                                         خیلی سخته مهربونم

                                                                                           با بدی های تو ساختن

                                                                                                  هنوزم برام عزیزی

                                                                                                              زندگی را با تو باختم

     سخته برای یک بار

                    بودن از رو اجبار

                    باشه و این بودنش

                                انگاره نه انگار

            عشقی که تارو پودش

                             وصل تن غریبه       

                                        نمیشه جون بگیره

                                                        باید بمیره و بس

                                                        باید بمیره و بس .


««««««««««««««««««««««««««««««««««««خیلی نامردی»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»


                                                                «آخرین نفس»


    دیگه روی شونه های من

             جایی نمونده واسه تو 

             همین الان می خواهم بگم

                            از جلوی چشام برو

                                                            بذار که دیگه تنها باشم

                                                                     تو سرزمین بی کسی

                                                                     دیگه نمی خوام که بگم

                                                                                  برای من مقدسی

    فردا اگر از راه نمی آمد

    من تا ابد کنار تو می ماندم

    من تا ابد ترانه های عشقم را

    در آفتاب عشق تو می خواندم

    در پشت شیشه های اطاق تو

    آن شب آن شب

    نگاه سرد و سیاهی داشت

    دالان دیدگان تو در ظلمت

    گویی گویی

    به عمق روح تو راهی داشت

                             رنگ چشای روشن عشق

                                            مثل ستاره روشن

                                            این دل بی قرار من واسه نگاهت می تپه

                                                                     اما دیگه نمی تونم

                                                                               یه لحظه اینجا بمونم

                                                                                می خام که تا آخرین نفس

                                                                                                   شعرهای غمگین بخونم.

                                                                                                   شعرهای غمگین بخونم.


   ««««««««««««««««««««««««««««««««« خیلی نامردی »»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

عشق یعنی با تو آغاز سفر

عشق یعنی با تو آغاز سفر ،

عشق یعنی قلبی آماج خطر،
عشق یعنی تو بران از خود مرا ،
عشق یعنی باز می خوانم تو را ،
عشق یعنی بگذری از آبرو ،
عشق یعنی کلبه های آرزو،
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام ،
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ،
عشق یعنی دل سپردن تا ابد ،
عشق یعنی سروهای سر بلند ،
عشق یعنی خارها هم گل کنند،
عشق یعنی تو بسوزانی مرا ،
عشق یعنی سایه بانم من تو را ،
عشق یعنی بشکنی قلب مرا ،
عشق یعنی می پرستم من تو را،
عشق یعنی آن نخستین حرفها ،
عشق یعنی در میان برفها ،
عشق یعنی یاد آن روز نخست ،
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست ،
عشق یعنی تک درختی در کویر ،
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر،
عشق یعنی بگذری از هفت خان ،
عشق یعنی آرش و تیر و کمان …

ادامه مطلب ...

روزگارم تیره و این روزهایم تیره تر

سلام

بخوانیدم:

روزگارم تیره و این روزهایم تیره تر

یا به نوعی رو به ویرانیست دنیایم دگر

من که چشمم خواب دریا دیده بود

عکسش از دریا شده یک آسمان بارنده تر

هر چه از این درد پا پس می کشم بیفایده است

سرنوشت من گره خورده ست با غم سر به سر

لحظه های مرده ام تاوان یک تردید شد

تا که تقویمم دهد یک عمر از تلخی خبر

بار دیگر مهره ام در خانه ی دوم نشست

از گریز بین سعد و نحس یا که خیر و شر

مرگ من در این غزل چون آتشی خواهد شد و

بعد جز خاکستری از من نمی ماند اثر

تا زنده ام دوست دارم اینم کلام آخرم . . .



هرگز نشد بیای پیشم بگیری دستای منو

بدونی من عاشقتم گوش کنی حرفای منو

تو بی وفا بودی ولی اونی که برات میمرد منم

تا زنده ام دوست دارم اینم کلام آخرم . . .

دوستان عاشق شدن کار دل است



دوستان عاشق شدن کار دل است

 دل چو دادی ، پس گرفتن مشکل است

تا توانی با رفیقان همرنگ باش

 یا مزن لاف رفیقی یا حقیقت مرد باش . . .

عاقبت چت کردن


به من می گفت هیجده ساله هستم … تو اسمت را بگو، من هاله هستم
 
بگفتم اسم من هم هست فرهاد … ز دست عاشقی صد داد و بیداد
 
بگفت هاله ز موهای کمندش … کمان ِابرو و قد بلندش
 
بگفت چشمان من خیلی فریباست … ز صورت هم نگو البته زیباست
 
ندیده عاشق زارش شدم من … اسیرش گشته بیمارش شدم من
 
ز بس هرشب به او چت می نمودم … به او من کم کم عادت می نمودم
 
در او دیدم تمام آرزوهام … که باشد همسر و امید فردام
 
برای دیدنش بی تاب بودم … زفکرش بی خور و بی خواب بودم
 
به خود گفتم که وقت آن رسیده … که بینم چهره ی آن نور دیده
 
به او گفتم که قصدم دیدن توست… زمان دیدن و بوییدن توست
 
ز رویارویی ام او طفره می رفت … هراسان بود او از دیدنم سخت
 
خلاصه راضی اش کردم به اجبار… گرفتم روز بعدش وقت دیدار
 
رسید از راه، وقت و روز موعود … زدم از خانه بیرون اندکی زود
 
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت … توگویی اژدهایی بر من آویخت
 
به جای هاله ی ناز و فریبا … بدیدم زشت رویی بود آنجا
 
ندیدم من اثر از قد رعنا … کمان ِابرو و چشم فریبا
 
مسن تر بود او از مادر من … بشد صد خاک عالم بر سر من
 
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم… از آن ماتم کده مدهوش رفتم
 
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست… دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست
 
به خود لعنت فرستادم که دیگر … نیابم با چت از بهر خود همسر
 
بگفتم سرگذشتم را به «امید» … به شعر آورد او هم آنچه بشنید
 
که تا گیرند از آن درس عبرت … سرانجامی ندارد قصّه ی چت

آدم وقتی می میره آزاد آزاد میشه


آدم وقتی می میره آزاد آزاد میشه

دیگه نه از عشق خبری هست نه از غم نه از پول...
دیگه حتی مریض نمی شی که کسی نیاد عیادتت
دیگه غصه هم نداری که بری یه گوشه زانوهاتو از تنهایی بغل کنی 
دیگه عاشق کسی نمی شی که عاشقت نباشه
دیگه به کسی راست نمی گی که بهت دروغ بگه 
دیگه دلت هم واسه هیچکس تنگ نمیشه
دیگه غرورم نداری که اگه یه کسی بهت توهین کرد ناراحت بشی
دیگه حتی نمی تونی به اونایی که دوستشون داری بگی " دوست دارم"
چیه؟ ناراحت شدی؟ یاد غمهات افتادی؟ یا شاید گناهات؛ یا دلهایی که شکستی؟
بیا یه کاری بکنیم

یه جا یه جمله قشنگی دیدم عشقو باید از خودت برونی

دلم میخواد یه چیزی رو بدونی

دیگه نه عاشقی نه مهربونی

منم دیگه تصمیممو گرفتم

اصلا نمیخوام که پیشم بمونی

دیشب که داشتم فکرامو میکردم

دیدم با تو تلف شده جوونی

یه جا یه جمله قشنگی دیدم

عشقو باید از خودت برونی

چه شعرایی من واسه تو نوشتم

تو همه چیز بودی جز آسمونی

یادت میاد منتمو کشیدی؟

تا که فقط بهت بدم نشونی؟

یادت میاد روی درخت نوشتی

تا عمر داری برای من میخونی؟

یادت میاد حتی سلام من رو

گفتی به هیچ کسی نمی رسونی؟  

حالا بیار عکسامو تا تموم شه

اگه وقت داری اگه میتونی

نگو خجالت میکشی میدونم

تو خیلی وقته دیگه مال اونی

خوش باشی هر جا که میری الهی

واست تلافی نکنه زمونی

من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی

الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش

بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و ورش
الهی که روز وصال طوفان شه از سمت شمال
هیچی از اون روز نمونه بجز گلای پر پرش
قسم میخوردی با منی قسم میخوردی به خدا
خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرش
من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی
بیاد الهی خبرت ، بیاد الهی خبرش
عمرت الهی کم نشه اما پر از غصه باشه
زجرهایی که به من دادی بکشی تا آخرش
الهی که یه روز خوش از تو گلوت پایین نره
رسوای عالمت کنن اون چشای در به درش
قسم میخوردی با منی قسم میخوردی به خدا
خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرش
من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی
بیاد الهی خبرت ، بیاد الهی خبرش

می خوام بدونم قد من عاشقته دوست داره
اینکه رها کردی منو می ارزه به دردسرش
هرچی بدی کردی به من الهی اون با تو کنه
ببینی دیگری به جات رفته شده هم سفرش
هرچی بدی کردی به من الهی اون با تو کنه
ببینی دیگری به جات رفته شده هم سفرش
الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش
بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و ورش

خدایم آه ای خدایم

خدایم آه ای خدایم

آه ای خدایم
صدایت میزنم بشنو صدایم
شکنجه گاه این دنیاست جایم

ادامه مطلب ...

تولد!!!

تولد!!! روزی که هیچگاه نفهمیدم برای چی باید خوشحال باشم!!!
پدر آن شب اگر خوش خلوتی پیدا نمی کردی
تو ای مادر اگر شوخ چشمی ها نمی کردی
تو هم ای آتش شهوت شرر بر پا نمی کردی
کنون من هم به دنیا بی نشان بودم

پدر آن شب جنایت کرده ای شاید نمی دانی
به دنیایم هدایت کرده ای شاید نمی دانی
از این بایت خیانت کرده ای شاید نمی دانی

بوسه


بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی خلسه در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب

ادامه مطلب ...

عشق یعنی نرسیدن

تو باعث شدی یه چیزی رو بفهمم . بفهمم عشق یعنی چی ... بفهمم دل کجاست ... بفهمم وقتی کسی عاشق میشه چه حالی داره ... بفهمم درد عشق چیه ... حالا می دونم ... میدونم عشق یعنی تشنگی . عشق یعنی نیاز . عشق یعنی التماس . عشق یعنی

آرزو . عشق یعنی خواستن و بدست نیاوردن . عشق یعنی دویدن و نرسیدن . آره ، عشق یعنی نرسیدن

کاش می دانستی........

کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه آنرا با شفق می شویم

و با آن میگویم که تویی مونس شبهای دلم

کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است

و گل غم به دلم وا شده است

کاش میدانستی که درون قلبم با تبشهای عشق هم صدا هستی تو

.کاش میدانستی که وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی می بخشد

کاش میدانستی.......

کاش می دانستی........

باز هم قلب کوچکم شروع به تبیدن کرد


باز هم گرما به سرزمین سرده وجودم باز گشت

و باز هم قلب کوچکم شروع به تبیدن کرد

.من ادعای عشق نمی کنم

چه کنم نمی توانم

.شاید زندگی دوباره لبخندی به رویم زد

لبخندی به وسعت دل تمام عاشقان

لبخندی نابایان

ولی من هنوز ادعای عشق نمی کنم

حتی اگر چشمان بی فروغم باز هم به روی دیدگان زیبایت گشوده شود

.بگزار.......

بگزار در تنهایی نفس بکشم و تا عمق وجودم احساس آرامش کنم.

من از قصه زندگی ام نمی ترسم

من از قصه زندگی ام نمی ترسم

من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.

ای بهار زندگی ام

اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست

اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد

برگرد

باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را

باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا

باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.

بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم

بدان که قلب من هم شکسته

بدان که روحم از همه دردها خسته شده.

این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.

بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

وقتی دلـــــم میگیرد

وقتی از غربت ایام دلـــــم میگیرد

مرغ امید من از شدت غم میمیرد

دل به رویای خوش خاطره ها میبندم

بازهم خاطر تو دســت مرا میگیرد

عشق چیست؟

به کوه گفتم عشق چیست؟        لرزید.

 به ابر گفتم عشق چیست؟        بارید.

به باد گفتم عشق چیست؟         وزید.

به پروانه گفتم عشق چیست؟     نالید.

به گل گفتم عشق چیست؟       پرپر شد.

و به انسان گفتم عشق چیست؟

 اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟     دیوانگیست!!!

دل تنهای من تنها ترین شد...


دلم با عشق تو عاشق ترین شد
 تمام لحظه هایم بهترین شد
 ولی بی مهریت کار دلم ساخت
 دل تنهای من تنها ترین شد...

آه عجب کاری به دستم داد دل



من که گفتم این بهار افسردنی است   من که گفتم این پرستو مردنی است

من که گفتم ای دل بی بند و بار      عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار

آه عجب کاری به دستم داد دل     هم شکست و هم شکستم داد دل

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبار آلود و دود

یا خزانی خالی از فریاد و شور

 

ادامه مطلب ...

به چه می خندی تو؟به شکست دل من؟

به چه می خندی تو؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟

به چه چیز؟

به شکست دل من؟

یا به پیروزی خویش؟

به چه میخندی تو؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه میخندی تو؟

به دل ساده ی من میخندی که دگر تا به ابد نیزبه فکر خود نیست؟

خنده دار است بخند...

خلوتم را نشکن

خلوتم را نشکن .

تقدیم به تمام عاشقان

خلوتم را نشکن

شاید این خلوت من کوچ کند

به شب پروانه

به صدای نفس شهنامه

به طلوع اخرین افسانه

و غروبی که در ان

نقش دیوانگی یک عاشق

بر سر دیواری پیدا شد.

خلوتم را نشکن

خلوتم بس دور است

ز هوای دل معشوق سهند

خلوتم راه درازی ست میان من و تو

خلوتم مروارید است به دست صیاد

خلوتم تیر وکمانی ست به دست سحر

خلوتم راه رسیدن به خداست

خلوتم را نشکن

بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی

.... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

برام دعا کن عشق من، همین روزا بمیرم ...

برام دعا کن عشق من، همین روزا بمیرم ...

آخه دارم از رفتن بدجوری گُر میگیرم ...

دعا کنم که این نفس،تموم شه تا سپیده ...

کسی نفهمه عاشقت، چی تا سحر کشیده ...

این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...

آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...

گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ...

اگه یروز برگشتی و گفتن فلانی مرده ...

بدون که زیر خاک سرد حس نگاتو برده

گریه نکن برای من قسمت ما همینه ...

دستامو محکمتر بگیر لحظه ی آخرینه ...

این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...

آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...

گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ...

برام دعا کن عـــــــــشــــــــــق من ...

چرارفتی؟؟؟

خدایا...........

 

خدایا فقط تو را می خواهم.....باور کرده ام که فقط تویی سنگ صبور حرف هایم
می ترسم از اینکه بگم دوسش دارم...اون نمی دونه که با دل من چه کرده...نمی دونه که دلی رو اسیر خودش کرده
هنوز در باورم نیست که دل به اون دادم و اون شده همه هستی ام
روز های اول آشنایی را بیاد میاورم آمدنش زیبا بود ...آنقدر زیبا حرف می زد که به راحتی دل به او باختم و او شد اولین عشقم در زندگی
بارالها گویی تو تمام زیبایی های عالم را در چهره و کلام او نهاده بودی
واین گونه مرا اسیر او کردی و دل کندن از او شد برایم محال و داشتنش بزرگترین ارزویم در زندگی
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهایم نگذارد....خدایا امشب به تو می گویم چون تو تنها مونس تنهایی هایم هستی..
چگونه بگویم بدون او می میرم....او رفته و در باورم نیست نبودنش...
خود خوب می دانم او مرا کودکی فرض کرد که نمی داند عشق چیست و برای عاشقی حرمتی قائل نمی باشد
مرا به بازی گرفت یا شاید....نمی دانم.....دگر هیچ نمی دانی.. اعتراف می کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر این نفس را هم نمی خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدایا دوست دارم مرا بفهمد حتی برای یه لحظه

نمی تونم، بدون تو بمونم

من دیگه طاقت موندن ندارم

نمی تونم، بدون تو بمونم

وقتی که نیستی، دلم سیاه

همیشه ابری، همیشه تو غباره

وقتی که رفتی، دیگه تنها موندم

هیچ حس و حالی واسه من نموندن

وقتی که رفتی، دلم شکسته

از همه ی آدما شده خسته