افسوس خوردن های بی فایده

خدایا ؛کسی را که قسمت کس دیگریست،سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ماباشد و روزهای خوشش برای دیگری

افسوس خوردن های بی فایده

خدایا ؛کسی را که قسمت کس دیگریست،سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ماباشد و روزهای خوشش برای دیگری

من تورو می خوام


عطر زرد گل یاس رو نمی خوام 


نمره ی بیست کلاسو نمی خوام 


من فقط واسه چش تو جون می دم 


عاشقای بی حواسو نمی خوام 


من تو رو می خوام،اونارو نمی خوام 


نفسم تویی،هوارو نمی خوام 


عشق رو نقطه ی جوشو نمی خوام 


دوره گرد گل فروشو نمی خوام 


اونی که چشاش به رنگ عسله 


مجنون خونه به دوشو نمی خوام 


من تو رو می خوام، اونارو نمی خوام 


نفسم تویی، هوارو نمی خوام 


من کسی با قد رعنا نمی خوام 


چشای درشت و گیرا نمی خوام 


دوس دارم قایق سواری رو ، ولی 


جز تو از هیچ کسی دریا نمی خوام 


من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 

نفسم تویی هوارو نمی خوام 


موهای خیلی پریشون نمی خوام 


آدم زیادی مجنون نمی خوام
 

می دونی، چشم منو گرفتی و
 

جز تو هیچی از خدامون نمی خوام 


من تو رو می خوام، اونا رو نمی خوام 


نفسم تویی، هوا رو نمی خوام 


چشم شرقی سیاهو نمی خوام
 

صورتای مثل ماهو نمی خوام 


آخه وقتی تو تو فکر من باشی 


حق دارم بگم گناهو نمی خوام 


من تو رو می خوام، اونا رو نمی خوام 


نفسم تویی، هوا رو نمی خوام 


حرفای نقره ای رنگ رو نمی خوام
 

او دو تا چشم قشنگو نمی خوام 


حتی اون که بلده شکار کنه 


صاحب تیر و تفنگو نمی خوام 


من تو رو می خوام، اونا رو نمی خوام 


نفسم تویی، هوا رو نمی خوام 


شعرای ساده و تازه نمی خوام 


اونکه می گه اهل سازه نمی خوام 


من دلم می خواد، تو رو داشته باشم 


واسه ی این کارم اجازه نمی خوام 


من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 

نفسم تویی هوا رو نمی خوام 


سفر دور جهانو نمی خوام 


رنگای رنگین کمانو نمی خوام 


لحظه و ساعت عمر من تویی
 

تو که نیستی من زمانو نمی خوام
 

من تو رو می خوام، اونا رو نمی خوام 


نفسم تویی هوا رو نمی خوام 


فالای جور واجور رو نمی خوام
 

نامه های راه دور و نمی خوام 


واسه چی برم ستاره بچینم 


ماه من تویی که، نور و نمی خوام
 

من تو رو می خوام، اونا رو نمی خوام 


نفسم تویی هوا رو نمی خوام  


آذر و خرداد و تیرو نمی خوام 


آدمای سر به زیر نمی خوام
 

من خودم تو چشت زندونیم
 

حق دارم بگم ، اسیرو نمی خوام 


من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 

نفسم تویی هوا رو نمی خوام 


حرف خیلی عاشقونه نمی خوام 


دل رسوا و دیوونه نمی خوام 


یا تو ، یا هیچکس دیگه، به خدا 


خدا هم خودش می دونه ،‌نمی خوام
 

من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام 


نفسم تویی هوا رو نمی خوام 


خرداد و اردی بهشت و نمی خوام 


بی تو من این سرنوشتو نمی خوام
 

یکی پرسید اگه آخرش نشه ؟!
 

حتی این خیال زشتو نمی خوام
 

من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام 


نفسم تویی هوا رو نمی خوام 


بی تو چیزی از این عالم نمی خوام 


تو فرشته ای من آدم نمی خوام 


می دونی، خیلی زیادی واسه من
 

همیشه عادتمه ،‌کم نمی خوام 


من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام 


نفسم تویی هوا رو نمی خوام 


من و باش شعر و نوشتم واسه کی
 

تویی که گفتی شما رو نمی خوام 


من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 

نفسم تویی هوا رو نمی خوام 

هشدار سبز

مریم - هشدار سبز

هشدار سبز

کاش بیایم برای بی پناها سایبون باشیم
با دلای شکسته کمی مهربون باشیم
کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بذاریم
احترام دلای شکسته رو نگه داریم
کاش به مهربونترا دین مون و ادا کنیم
سهم خوشبختی مون رو وقف بزرگترا کنیم
کاش یه کاری بکنیم که خستگی ها در بشه
مرهمی بشیم که زخم آدما بهتر بشه
کاش که شاخه ی درخت زندگی رو نشکنیم
هفته ای یه بار به باغبونامون سر بزنیم
کاش که پاک کنیم تمام اشکایی که جاریه
خوب نگه داریم چیزی که واسه یادگاریه
کاش دَس پرنده های بی پناه و بگیریم
توی آسمون بریم دامن ماه و بگیریم
کاش با مهربونی مون غصه ها رو کم بکنیم
رشته های عشق رو تا همیشه محکم بکنیم
کاش بنشینیم پای صحبت اونا که بی کسن
اگه درد دل کنن به آرزوشون می رسن
کاش تو عصری که همش سنگیه و آهنیه
بگیم از چیزایی که خوبه ولی رفتنیه
کاش هنوز دیر نشده قدر هم و خوب بدونیم
نکنه دیر بشه تا ابد پشیمون بمونیم
کاش که این یه جمله هیچ موقع ز یادمون نره
آدمی چه بد باشه چه خوب باشه مسافره

همه بغضشون گرفته چرا بارون نمیاد!؟

همه بغضشون گرفته چرا بارون نمیاد!؟
لیلی مرد از غم دوری چرا مجنون نمیاد!؟
روی ماهش کجا پنهون شده رفته کجا!؟
چرا از اونور ابرا دیگه بیرون نمیاد!؟
نیتت رو واسه فال قهوه کردم ولی حیف
عکس اون چشمای قشنگ توی فنجون نمیاد
من و کشتی تو با این خنجر دوریت عجبه
چرا از این دله دیونه یه کم خون نمیاد!؟
مگه تو بیخبری موم رو پریشون میکنم
دل تو واسه مویه پریشون نمیاد
دل تو ازبس سفید و لطیفه مثل برف
از خجالت تو برفی تو زمستون نمیاد
تو دلم فقط یه بار مهمونی بود تو اومدی
درا رو بستم از اون وقت دیگه مهمون نمیاد
صدایه بارون قشنگه به شیشه که میخوره
اما با غم نجیب روی ناودون نمیاد
دو سه بار واسط نوشتم مثه آیینه میمونی
تو یه بار جواب ندادی چرا شمعدون نمیاد
عمریه اسیرتم اسیر اون چشمای ناز
یه ملاقاتی واسم یه بار تو زندون نمیاد
نمیگه کسی واسه مرمتش فکری کنیم
هیچکسی سراغ این کلبه ویرون نمیاد
زندگی بزیه شطرنج و من منتظرم
طرف مقابلم ولی به میدون نمیاد
گاهی وقتها اینقدر آب و هوام ابری میشه
که قد اشکای من از رود کارون نمیاد
گاهی وقتا با خودم میگم شای میخواد ذوق بکنم
اما معلومه نخواد بیاد که پنهون نمیاد
اونکه برای دیدنش ستاره میچینی اهل نازه
پس با یه خواهش آسون نمیاد
تو نامه آخری کلی دلیل اورده بود
مثلا چون تشنه اند یاسایه تو گلدون نمیاد
لااقل کاش راستشو برای من نوشته بود
کاش واسم نوشته بود به خاطر اون نمیاد

یادته

یادته


روزای خیلی طلایی یادته؟
روزای خیلی طلایی یادته؟ روز ترس از جدایی، یادته؟
روز تمرین اشاره یادته؟ شب چیدن ستاره یادته؟
شعرای کتاب درسی یادته؟ یادته گفتی می ترسی ،یادته؟
عکسمون تو قاب عکس و ، یادته؟ بله بدون مکث و یادته؟
دستمون تو دست هم بود یادته؟ غصه هامون کم کم بود، یادته؟
چشم نازت مال من بود یادته؟ دیدن من غدغن بود یادته؟
روزگار قهر و آشتی یادته؟ هیج کس و جز من نداشتی ، یادته؟
رویاهای آسمونی ،یادته؟ قول دادی پیشم بمونی، یادته؟
روزای بی غم و غصه یادته؟ ببینم اول قصه یادته؟
عصر ابراز علاقه یادته؟ خبر خوش کلاغه ،یادته
دست گرمت تو زمستون یادته؟ شونه من زیر بارون یادته؟
واسه خنده اجازه یادته؟ اونا که می گفتی رازه ؛ یادته؟
یادته فال های حافظ تو حیاط ؟ یادته قسم جون شاخه نبات؟
گل سرخا رو نچیدیم یادته؟ یه روزی هم و ندیدیم ؛ یادته؟
حرفامون سر صداقت یادته؟ تو ، تو مجازات خیانت ، یادته؟
پنهونی سر قرارا ، یادته؟ تأخیرات توی بهارا یادته؟
گوش ندادیم به نصیحت، یادته؟ گشتنت دنبال فرصت یادته؟
دستات و میخوام بگیرم یادته؟ راستی تو ، بی تو می میرم یادته؟
دونه دادن به کبوتر یادته؟ خاطرات توی دفتر یادته؟
فال با نیت رسیدن یادته؟ طعم قهوه رو چشیدن یادته؟
واسه فال قهوه رو خوردن یادته؟ روزی صد بار بی تو مردن ، یادته؟
یادته دعا، یادته دعای زیر طاقیا ؟ کنار بوته های عقاقیا ؟
زیر اون درخت گیلاس، یادته؟ با دوتا شاخه گل یاس؛ یادته؟
یادته گفتن راز ،به قاصدک ؟ یادته، چه قدر به هم گفتیم، کمک ؟
فکر بودن توی قایق یادته؟ تو به من گفتی شقایق، یادته؟
پیش هم بودیم نذاشتن، یادته؟ اونا ما رو دوست نداشتن ،یادته؟
نامه بدون امضاء یادته؟ اسم مستعار رویا ، یادته؟
طرح اون انگشتر من یادته؟ پاسخ مختصر من یادته؟
فال حافظ شب یلدا ، یادته؟ اسمم و گذاشتی شیدا یادته؟
چیزی خواستیم از خدامون یادته؟ مستجاب نشد دعامون، یادته؟
چشمون زدن حسودا یادته؟ چشامون شد مثل رودا ، یادته؟
گفتی ما باید جداشیم یادته؟
گفتی ما باید جداشیم یادته؟ گفتی باید بی وفاشیم ، یادته؟
یه دفه ازم بریدی ؛ یادته؟ خط رو اسم من کشیدی ؛یادته؟
گفتی عشق تو هوس بود یادته؟ گفتی خوب بود ولی، بس بود یادته؟
حلقه من دست تو دیدم؛ یادته؟
حلقه من دست تو دیدم یادته؟ کلی سرزنش شنیدم ؛ یادته؟
چشم من به چشمت افتاد یادته؟کاری که دست دلم داد ؛ یادته؟
حالا اومدم، همون جا وایسادم؛
حالا اومدم همون جا وایسادم که تقاضای تو رو جواب دادم
دراوردم از دسم انگشتر و، جا گذاشتمش همونجا ، دفتر و
اما قول دادم به قلبم و خدا، دیگه دل ندم به عشق آدما
حیف شعری که نوشتم یادته ؛ شعر من بدم باشه، زیادته، حیف شعری که نوشتم یادته
شعر من بده ولی، زیادته

به شما نمی رسم من، که شما خود بهشتید

التماس مخملی مریم حیدرزاده

به شما نمی رسم من، که شما خود بهشتید


چی بگم واژه نمونده، همه رو شما نوشتید


منِ خاکی تو زمینم، شما اوج آسمونید


ببارید تو قصه میگن، شما خیلی مهربونید


گلای سرخ تو باغچه، گلای آبی گلدون


همیشه کنارتون، بهارا میشن یه مهمون


دریاها اشک نگاتون، باغا عطر گیسواتون


به کویر میگم چی داری، میگه گرمای صداتون


غمتون زرده مث برگ، که پاییز رفت و رهاش کرد


مث عاشقی که یارش، دس به دامن خداش کرد


چشاتون مث ستاره، همونی که بیقراره


مث اون شهاب پر نور، که یه دم آروم نداره


همه مهتاب همه بارون، همه عطرای گلابدون


همه زیبایی دنیا، کمه پیش ابرواتون


دو تا اطلسی یه گلدون، پیش هم میشن دو مهمون


بعد چند روز دو تا عاشق، دو تا آشِنا و همخون


اینم از معجزه هاتون، سبز مث رنگ چشاتون


ساده مثل خود بارون، پر غرور مث صداتون


ببینید باز کم آوردم، واژه قشنگ شمائید


من خاکی چی بخونم، وقتی که شما خدائید


غصه نخور مسافر

مسافر


غصه نخور مسافر 

غصه نخور مسافر ٬ اینجا ما هم غریبیم 


از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم 


فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز 


نمیبینی که شعرام همه شدن غم انگیز 


غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست 


اینجا ولی آسمونم باریدنم بلد نیست 


غصه نخور مسافر ٬ فدای قلب تنگت 


فدای برق ناز اون چشمای قشنگت 


غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری 


من که خودم میدونم که تو چقدر صبوری 


غصه نخور مسافر بازم میای به زودی 


ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی ؟
 

غصه نخور مسافر ٬ غصه اثر نداره 


از دل تو میدونم هیچکس خبر نداره
 

غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند 


اردیبهشت که میشه تو برمیگردی ٬  لبخند 


غصه نخور مسافر همیشه اینجوری نیست
 

 همیشه که عزیزم راهت به این دوری نیست 


غصه نخور مسافر ٬ غصه نخور ستاره 


غصه نخور مگه تو کنار دریا نیستی ؟ 


من چشم به رات میمونم ٬ ببین تو تنها نیستی 


غصه نخور مسافر ٬ غصه کار گلا نیست 


سفر یه امتحانه ٬ به جون تو بلا نیست 


غصه نخور مسافر تو خود آسمونی 


در آرزوی روزی که بیای و بمونی

سلام ای تنها بهونه

سلام ای تنها بهونه

 

سلام ای تنها بهونه ، واسهء نفس کشیدن


هنوزم پَر میکشه دل ، واسهء 
به تو رسیدن


واسهء جواب نامت ، می دونم که خیلی دیره


بذار به حساب غربت ، نکنه دلت بگیره


عزیزم بگو ببینم ، که چه رنگه 
روزگارت


خیلی دوست دارم تو مهتاب ، بشینم یه شب کنارت


سَرتو با مهربونی ، بذاری به روی شونم


تو فقط واسم دعا کن ، آخه … دنبال بهونم


حالمو اگه بپرسی ، خوبه … تعریفی نداره


چون بلا تکلیفه عاشق ، آخه تکلیفی نداره


نکنه ازم برَنجی ، تشنه ام … تشنهء 
بارون


چقدر از دریا ما دوریم ، بی گناهیم هر دوتامون


بد جوری به هم می ریزه ، منو گاهی اتفاقی


تو اگه نباشی از من ، نمی مونه چیزی باقی


می دونی که دست من نیست ، بازیای 
سرنوشته


رو 
قشنگا خط کشیده ، زشتا رو واسم نوشته


باز که ابری شد نگاهت ، 
بغضتم واسم عزیزه


اما 
اشکاتو نگهدار ، نذار این جوری بریزه


من هنوز چیزی نگفتم ، که تو طاقتت تموم شد


باقی شو بگم می بینی ، 
گریه هات کلی حروم شد


حاله من خیلی عجیبه ، 
دوست دارم پیشم بشینی


من 
نگاهت بکنم تو ، تُو چشام عشقو ببینی


یادته منو تو داشتیم ، 
ساده زندگی می کردیم


از همین چشمهء شفاف ، رفعه تشنگی می کردیم


یه دفعه یه مهمون اُومد ، عقلمو یه جوری دزدید


دل تو به روش نیاورد ، از همون دقیقه فهمید


اولش فکر نمی کردم … که 
دلم رو بُرده باشه


یا 
دلم گوله چشای … روشنش رو خورده باشه


اما نه گذشت و دیدم ، دل من دیونه تر شد


به تو گفتم و دلت از ، قصه من با خبر شد


اولش گفتم یه حِسه ، یا یه احترام ساده


اما بعد دیدم که 
عشقه ، آخه اندازش زیاده


تو بازم طاقت آوردی ، مثله 
پونه ها تُو پاییز


سرنوشت تو سفیده ، ماجرای من 
غم انگیز


بد جوری دیوونتم من ، فکر نکن این اعترافه


همیشه نبودن تو ، کرده این دلو کلافه


می دونم فرقی نداره … واست 
عاشق بودن من


می دونم واست یکی شد … بودن و نبودن من


می دونم دوسم نداری ، مثله روزای گذشته


من خودم خوندم تُو 
چشمات ، یک کسی اینو نوشته


اما روحه من یه دریاست ، پُره از موج و تلاطم


ساحلش تویی و موجاش ، خنجرای حرف مردم


آخ که چه لذتی داره ، ناز چشماتو کشیدن


رفتن یه راه دشوار ، واسه هرگز نرسیدن


من که آسمون نبودم ، اما عشقه تو یه ماهه


سرزنش نکن دلم رو ، به خدا اون بی گناهه


تو که 
چشمای قشنگت ، خونهء صدتا ستارست


تو که 
لبخند طلائیت ، واسه من عمره دوبارست


بیا و مثله گذشته ، جزء به من … به همه شک کن


من بدون تو میمیرم ، بیا و بهم کمک کن


بیا و بهم کمک کن

یکی بود یکی نبود !

عاشقش بودم عاشقم نبود


وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود



حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن؛ یکی بود یکی نبود !



یکی بود یکی نبود. این داستان زندگی ماست.



همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود …



برایم مبهم است که چرا در اذهان شرقی مان “با هم بودن و با هم ساختن” نمی گنجد؟



و برای بودن یکی، باید دیگری نباشد.



هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود، که یکی بود، دیگری هم بود … همه با هم بودند.



و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم.



از دارایی، از آبرو، از هستی. انگار که بودنمان وابسته به نبودن دیگریست.



انگار که هیچ کس نمیداند، جز ما. و هیچ کس نمی فهمد جز ما.



و خلاصه کلام اینکه : آنکس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن.



و متاسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم.



هنر “بودن یکی و نبودن دیگری” !!!

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟ خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!! واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ، اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار ______________ هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ ...

اطرافیانت بهت بگن که اگه دوستت داشت نمیرفت


هیچ چیز بیشتر و بدتر از این مغز استخوان آدمو نمی سوزونه که اطرافیانت بهت بگن که اگه دوستت داشت نمیرفت

تو یادگار من بودی افسوس که دیگه نیستی توپیشم

  


تو یادگار من بودی


       افسوس که دیگه

 

نیستی توپیشم


             اینو بهت گفته بودم نباشی دیوونه میشم


                   زود رفتی گلم،رفتی داغت موند رو دلم


                     حیف بودی گلم ، رفتی درد هام رو به کی بگم


خدایا ؛ کسی را که قسمت کس دیگریست، سر راهمان قرار نده

   



خدایا ؛ کسی را که قسمت کس دیگریست،


  سر راهمان قرار نده تا شبهای دلتنگیش برای ما


باشد و روزهای خوشش برای دیگری


رفتی از این آغوش چه راحت،و باز منم و تنهام و خاموش چراغم


 رفتی از این آغوش چه راحت،


      و باز منم و تنهام و خاموش چراغم


                                      چه بی اعتنا رفتی 



                               نفهمیدم حس من واست یه تفریحه

 

 تو که میدونستی وجود تو ترک دردهاست،


             تو میدونستی نبود تو مرگ فرداست


                      ولی آروم آروم زیر بارون داغون ،


                              قدم میزنمو تو هم شادی با اون یارو

 

      سرا پا گوش بودم وقتی تو داشتی حرفی ،


                   حالا که بهت نیاز دارم گذاشتی رفتی؟


 

  باشه منم میزنم رگ این گردن


         که رفتمو دیگه پیشت بر نمی گردم


                   ولی روزی رو میبینم که یارت سیره


                               از تو و یکی دیگه از کنارت میره


 

         به هر دست که بدی میگیری از همون دست


              این نفرین من نیست بازی زمونست


 

 اون می خواد که دل تو با حرف هاش خام شه


                   صبر کن بذار یکمی یخ هاش آبشه


                      وقتی می فهمی چه کسی پشت روبنده


                              که به احساست بزنه یه مشت کوبنده

 

 

من تنها تر از همیشه خاطره های یاد تو بر دوشم سنگینی می کند


تنها رفتن در این جاده
در این جاده سرد و بی انتها
بدون کوله باری از عشق
بدون تو
دشوار است
ومن تنها تر از همیشه
خاطره های یاد تو بر دوشم سنگینی می کند
می دانم که نخواهی آمد 
اما من باز هم منتظرم!

خاکم نکنیدهنوزعشقم روندیدم این همه آماده شدم یه کفن دورم کشید


خاکم نکنید

بذارید اونم برسه

بذارید اونم ببینم

وقتی به حرفم میرسه

خاکم نکنید

هنوز عشقم رو ندیدم

این همه آماده شدم

یه کفن دورم کشیدم

تابوت منو بذارید اونم بگیره

حس کنم عاشقمه

وقتیکه گریش می گیره

اشکای اونو کی بجای من کنه پاک

خداحافظ عشقم

که منو بردن زیر خاک

خاکم نکنید

بذارید اونم ببینه

پیکر آشفته ی من

بی رمق روی زمینه

خاکم نکنید

بهش بگید حالا که مردم

توی این جشن خشک و خالی

اونو به خدا سپردم

بعد رفتن من

3،2 روز تنهاش نذارید

روی سنگ قبرم

آیینه و شمدون بذارید

میبینی چی شد

عشق ما با تو

عاشق تو مُرد

در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم

در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم

 

در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم

 

در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد وتلخت گریه کردم


در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که نا گاه به یاد لحظه هایی که بودی واکنون نیستی ایستادم وآرام گریه کردم

 

ولی اکنون می خندم

 

آری می خندم

 

به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم

 

واقعاحیف که............

قطار میرود تو میروی تمام ایستگاه میرود


قطار میرود

تو میروی
تمام ایستگاه میرود
ومن چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستاده ام
و همچنان به نرده های
ایستگاه رفته تکیه داده ام

برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد روزی چقدر عاشق بودیم


خدایا

از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار.

نگاهی ،

یادی ،

تصویری ،

خاطره ای

 برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد

روزی چقدر عاشق بودیم

تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟

از این شب های بی پایان،
چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم
نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم
و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،
دریغ از لکه ای ابری که باران را 
به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند
نه همدردی،
نه دلسوزی،
نه حتی یاد دیروزی...
هوا تلخ و هوس شیرین
به یاد آنهمه شبگردی دیرین،
میان کوچه های سرد پاییزی 
تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟

ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن
که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم
ببار امشب!
من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.
ببار امشب
که تنها آرزوی پاک این دفتر
گل سرخی شود روزی!
ودیگر من نمی خواهم از این دنیا
نه همدردی،
نه دلسوزی،
فقط یک چیز می خواهم!
و آن شعری 
به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...

ای دوستان بی وفا...... از غم بیاموزید وفا......


خواب ناز بودم شبی...... دیدم کسی در می زند...... در را گشودم روی او.... دیدم غم است در می زند.... ای دوستان بی وفا...... از غم بیاموزید وفا...... غم با آن همه بیگانگی...... هر شب به من سرمیزند

 

خیلی سخته که ناخواسته ازکسی که دوستش داری جدا شی

خیلی سخته که ناخواسته ازکسی که دوستش داری جدا شی و اون موقع خواسته باشی که بهش بفهمونی که همیشه بر خاطرات غبار نمیشنه خیلی سخته که تنها شماره تلفنی که تو ذهنت حک شده، داشته باشی؛ولی نتونسته باشی که با اون شماره تماس بگیری خیلی سخته که کسی رو دوست داشته باشی؛ولی نتونسته باشی بهش بگی خیلی سخته که تو اوج تنهائی بغض گلوت رو گرفته باشه؛ولی نخواهی که کسی از این موضوع خبردار شه. خیلی سخته که آینده ات رو در گرو رسیدن به کسی دونسته باشی؛ولی نتونسته باش


ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود...

((ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود... ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم. ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت، بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم... ))

اگر روزی مردم ، تابوتم را سیاه کنید تا همه بدانند سیاه بخت بودم

اگر روزی مردم ، تابوتم را سیاه کنید تا همه بدانند سیاه بخت بودم بر روی سینه ام تکه یخی بگذارید تا به جایه معشوقم برایم گریه کند ... چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم انتظار معشوقم بودم ... و آخر اینکه دستانم را ببندید تا همه بدانند خواستم ولی نتوانستم ..........

وقتی گریه می کنم تورا درمیان اشکهایم میبینم


وقتی گریه می کنم تورا درمیان اشکهایم میبینم.ولی اشکهایم را پاک می کنم تا کسی تو را نبیند

یک روز عشقت را دزدیدم آن را در قلبم پنهان کردم

یک روز عشقت را دزدیدم و برای اینکه جای مطمئنی داشته باشد آن را در قلبم پنهان کردم .غافل از اینکه روزی برای پس گرفتن آن قلبم را خواهی شکست

می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟


می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی


گاه می اندیشم خبر ِ مرگ ِ مرا با تو چه کس می گوید ؟

گاه می اندیشم

خبر ِ مرگ ِ مرا با تو چه کس می گوید ؟

آن زمان که خبر ِ مرگ مرا

از کسی می شنوی ، روی تو را

کاشکی می دیدم

شانه بالا زدنت را ،

ــ بی قید ــ

و تکان دادن ِ دستت که ،

                        ــ مهم نیست زیاد ــ

و تکان دادن ِ سر را که ،

                        ــ عجیب ! عاقبت مُرد ؟

                                                ــ افسوس !

کاشکی می دیدم !

 

من به خود می گویم :

            « چه کسی باور کرد

            جنگل ِ جان ِ مرا

            آتش ِ عشق ِ تو خاکستر کرد ؟ »

 

دلم در حسرت دیدار او ماند

مرا درغربت فردا رها کرد

دلم در حسرت دیدار او ماند

مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من می گفت تنهایی عزیز است

ببین با دوریش با من چه ها کرد

تمام هستی ام بود و ندانست

که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

 

شبی غمگین.شبی بارانی وشبی سرد

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم

تا کجا بی خبر از حال تو باشم

مگه میشه از تو دل برید و دل کند

بگو می خوام تا ابد مال تو باشم

از کسی نیس که نشونی تو نگیرم

به تو روزی میرسم من که بمیرم

هنوزم جای دو دستات خالی مونده

تا قیامت توی دستای حقیرم خاک هر جاده نشسته

روی دوشم کی میاد روزی که با تو روبرو شم

من که از اول قصه گفته بودم غیر تو با سایه م نمی جوشم

بیا در نگاه من کمی غم را ببین بیا در صدا من کمی غم را ببین

بیا در نگاه من کمی غم را ببین  

بیا در صدا من کمی غم را ببین

بیا به جشن چشمانه من با نگاهت

بیا در این جشن ماتم کمی غم را ببین

من به نگاهت حس مسیحایی دارم

بیا با نظر لطفت کمی غم ببین

من در نگاه تو کم کم گم شدم

بیا اندر این دریا غم   کمی غم را ببین

قلم سرخ

 

دلم غم دارد غم خونین دارد

آسمان باری دلم خون است

همچون عشق مجنون است
دلم غم دارد غم خونین دارد
سرم عشق، عشق سنگین دارد
آسمان محوتماشای زمینیان
دل ها محوزیبایی عاشقان
آسمان قدری بباربه دل غم زده ام
تا پاک شود غم ز دل درد زده ام
من دیگر مونسی ندارم ای آسمان
تومونسم باش ندارم من ای مهربان
زمین رنگ خون گرفته است
خون به خود جون گرفته است
آتشی زخون بر پاست
مرگ ازخون پی ماست
همه درد دارند درسینه
دردسرد دارند درسینه
من باشقایق هایم
من باقایق هایم
با بادبانی میروم به آسمان خسته وجم
می روم تا دل تنگ، دل تنگی ها نشوم
می روم تا همرنگ بی رنگی ها نشوم
آسمان قدری ابریست به دلم
غم سردی جاریست به دلم
آسمان می بارداز پی مرگ ها
خون می گرید زسوی دردها
آسمان منتظر نگاه گریان
من تنها به درگاه عاشقان
ای آسمان ببار که دلم خون است
زاین بی داد ها پی عشق مجنون است
در درگاه تو ای عالم پاک مهربان
می برم دست به دعاای توپاک جهان

چه سخته بی تو موندن نمیشه این جدایی باور من


جدایی تلخه بی تو سخته رفتن سخته موند
چگونه لحظه های از تو گفتن با تو بودن
جدایی سخته مثل لمس درده مث مرگه
جدایی لحظه های واپسین کوچ برگه
چه سخته بی تو رفتن
چه سخته بی تو موندن
نمیشه این جدایی باور من
چه سخته بی تو رفتن
چه سخته بی تو بودن
نمیشه این جدایی باور من
جدایی سخته مثل لمس درده مثل مرگه
جدایی لحظه های واپسین کوچ برگه
چه سخته بی تو رفتن
چه سخته بی تو بودن
نمیشه این جدایی باور من
چه سخته بی تو رفتن
چه سخته بی تو موندن
نمیشه این جدایی باور من
نمیشه این جدایی باور من
نمیشه این جدایی باور من

اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار


غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق

    یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق

        بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار

             اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار

                  زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی

            رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی

        آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک

   اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک

تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود

    دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود

         تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری

              تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری

                   پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی

                      تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی

                          داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن

                              رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون

                         تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق

                   منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق

               نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه

              تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه

              عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک

              گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک

                 نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش

                     شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش

                       و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره

                          پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره

                              اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم

                              بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم

                              ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد

                              روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد

                              بـه خـدا نـمــیـری از یاد


تنها ترین تنها

تنها ترین تنها

کمی در انتهای غم سر کن
کمی در انتظار یار صبر کن
تا ببینی من چرا تنها شدم
سالها در انتطار یار ماندم
ولی یارم بی وفا بود و نکرد یادم
سالها در انتهای غم یار ماندم
شدم تنها ترین تنهای عالم
کسی با من چنین گفت
خداست تنها ترین تنهای عالم
بدو خندیدمو گفتم
همه با او سخن گویند
درست است
خداست یکتا ترین یکتای عالم
خداست دانا ترین دانای عالم
ولی آیا مرا گناهی هست
شدم تنها ترین تنهای عالم
تکو تنها منم تنها
در این دنیا
در آن دنیا

بزارتنهانمونم

نزارتنهاایم قسمت شود باتو

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم

به یاد آرزوهایم

سکوتی میکنم

بلندتر از فریاد
وفریاد دلم را
با ترانه هابه گوش
تو می رسانم؛
که همیشه زنده می ماند
با یاد تو ترانه هایم.
این ترانه ها را برای تو مینویسم
حتی کلامی از آن را با کسی فاش مکن.
به رویای پرنده ها راه مان نمی دهند،
همین مختصر که تو در من اوج می گیری
و من که ازنگاه تو
سیراب می شوم بس مان است!
و من اکنون اینجا
بی دست و
چشم و
با ل
پرواز را
تجربه می کنم
تا اوج،تا طلوع خدا.

خودش اول نگاهم کرد خدایا / به صد خواهش صدایم کرد خدایا

 

 

خودش اول نگاهم کرد خدایا / به صد خواهش صدایم کرد خدایا 

 گناه این جدایی گردن اوست / که او آخر رهایم کرد خدایا

عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت...


خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا!
 پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم
 خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت
 به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت
 خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها!
 بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، بدجور گرفتی حالم را
 اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت
 روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!
 بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ، این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد
 ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند
 خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ، من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا!
 ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ، رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی…

بر نخواهم گشت دیگر معذرت خواهی مکن

می روم اما مرا با اشک همراهی مکن

بر نخواهم گشت دیگر معذرت خواهی مکن

من که راضی نیستم ای شمع گریان تر شوی

کار سختی می کنی از خویش می کاهی، مکن

صبحدم خاکسترم را با نسیم آغشته کن

داغ را محصور ، در بزم شبانگاهی مکن

آه! امشب آب نه ، آتش گذشته از سرم

با من آتش گرفته ، هر چه می خواهی مکن

پیش پای خویش می خواهی که مدفونم کنی

در ادای دین خود ، این قدر کوتاهی مکن.

این عشق، فقط شنیدنی و خواندنی است

حرف های عاشقانه گفتنی است

شعرها شنیدنی است
قصه های عاشقانه خواندنی است
عکس های عاشقانه دیدنی است
این عشق، فقط شنیدنی و خواندنی است

میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی


میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی
ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری
که با خدا حافظی بعضی ها از چشمت جاری میشه

پاییز بهاریست که عاشق شده است


پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
زرد است که لبریز حقایق شده است
است که با درد موافق شده است تلخ
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است

 

جدایی درد بی درمان عشق است

جدایی درد بی درمان عشق است

جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی

شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست

شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با

خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو
را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟

دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.

من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو

قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............

و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!!

باید فراموشت کنم

باید فراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم / من می توانم ! می شود ! / آرام تلقین می کنم /حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود .... / فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم /من می پذیرم رفته ای / و بر نمی گردی همین ! / خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم / کم کم ز یادم می روی / این روزگار و رسم اوست ! / این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.

وقتی دلم گرفته بود

وقتی دلم گرفته بود                بوسه زدی به گونه هام

گفتی گلم درست میشه          یه هدیه ی قشنگ میاد

اشکامیریخت روگونه هام           غم میبارید از تو نگام

گفتم خدا جون راهی نیست      درست نمیشه این غمم

آخرشه تموم شده                  راهی دیگه من ندارم

گفتی همش کنارتم                 خودم درستش میکنم

گفتم آخه خدا جونم                 چطور درستش میکنی؟

گفت یادته می نالیدی:             خسته شدی از این زمون؟

آروم شدش دنیای تو                با هدیه ی خوب خدات؟

حکمت من بزرگه و                   سخته برات درک خدات

گفتم آره خدا جونم                   محشری توخوب می دونم

اینبار آخه فرق میکنه                 اشتباه از دست منه

گفت بهونه همیشه هست         مگه نگفتی عاشقی

گفتم آره خدا جونم                   عاشقتم خیلی زیاد

گفت اینه رسم عاشقی؟           خودم بهت یادش میدم

قلبتو بسپار به خدات                 خودم همش کنارتم

هرجا نبود راه دیگه                   خودم واست راه می سازم

فقط بخند خداجونت                 خنده ی عشقو دوست داره

قلبمو دادم به خدام                  گفتم هرچی خدام بگه

همیشه بودیو دلم                    قرصه به عشق تک خدام

گفتم دیگه هرچی بشه             خدام درستش میکنه

خداجونم خسته نشی              قلبمو پس بدی بهم

حتی اگه بدم بشم                  هستی پیشم تا همیشه؟

گفت همیشه عاشقتم             حتی چشات بسته باشه

خداجونم هرچی بشه              دلم خوشه به بودنت

عشقتو فریاد میزنم                  دوست دارم تا همیشه