بیا در نگاه من کمی غم را ببین
بیا در صدا من کمی غم را ببین
بیا به جشن چشمانه من با نگاهت
بیا در این جشن ماتم کمی غم را ببین
من به نگاهت حس مسیحایی دارم
بیا با نظر لطفت کمی غم ببین
من در نگاه تو کم کم گم شدم
بیا اندر این دریا غم کمی غم را ببین
قلم سرخ
آسمان باری دلم خون است
همچون عشق مجنون است
غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق
یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق
بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار
اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی
رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی
آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک
اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک
تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود
دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود
تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری
تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری
پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی
تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی
داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن
رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون
تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق
منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق
نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه
تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه
عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک
گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک
نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش
شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش
و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره
پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره
اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم
بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم
ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد
روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد
بـه خـدا نـمــیـری از یاد
همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی
این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم / خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بکنم
سخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم / این جمله رو اینقد میگم تا که فراموشت کنم
تنها ترین تنها
کمی در انتهای غم سر کنبزارتنهانمونم
نزارتنهاایم قسمت شود باتو
به یاد آرزوهایم
سکوتی میکنم
بلندتر از فریاد
خودش اول نگاهم کرد خدایا / به صد خواهش صدایم کرد خدایا
گناه این جدایی گردن اوست / که او آخر رهایم کرد خدایا
می روم اما مرا با اشک همراهی مکن
بر نخواهم گشت دیگر معذرت خواهی مکن
من که راضی نیستم ای شمع گریان تر شوی
کار سختی می کنی از خویش می کاهی، مکن
صبحدم خاکسترم را با نسیم آغشته کن
داغ را محصور ، در بزم شبانگاهی مکن
آه! امشب آب نه ، آتش گذشته از سرم
با من آتش گرفته ، هر چه می خواهی مکن
پیش پای خویش می خواهی که مدفونم کنی
در ادای دین خود ، این قدر کوتاهی مکن.
حرف های عاشقانه گفتنی است
شعرها شنیدنی استپیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
زرد است که لبریز حقایق شده است
است که با درد موافق شده است تلخ
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق استشیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با
خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تومی دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار توباید فراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم / من می توانم ! می شود ! / آرام تلقین می کنم /حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود .... / فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم /من می پذیرم رفته ای / و بر نمی گردی همین ! / خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم / کم کم ز یادم می روی / این روزگار و رسم اوست ! / این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.
وقتی دلم گرفته بود بوسه زدی به گونه هام
گفتی گلم درست میشه یه هدیه ی قشنگ میاد
اشکامیریخت روگونه هام غم میبارید از تو نگام
گفتم خدا جون راهی نیست درست نمیشه این غمم
آخرشه تموم شده راهی دیگه من ندارم
گفتی همش کنارتم خودم درستش میکنم
گفتم آخه خدا جونم چطور درستش میکنی؟
گفت یادته می نالیدی: خسته شدی از این زمون؟
آروم شدش دنیای تو با هدیه ی خوب خدات؟
حکمت من بزرگه و سخته برات درک خدات
گفتم آره خدا جونم محشری توخوب می دونم
اینبار آخه فرق میکنه اشتباه از دست منه
گفت بهونه همیشه هست مگه نگفتی عاشقی
گفتم آره خدا جونم عاشقتم خیلی زیاد
گفت اینه رسم عاشقی؟ خودم بهت یادش میدم
قلبتو بسپار به خدات خودم همش کنارتم
هرجا نبود راه دیگه خودم واست راه می سازم
فقط بخند خداجونت خنده ی عشقو دوست داره
قلبمو دادم به خدام گفتم هرچی خدام بگه
همیشه بودیو دلم قرصه به عشق تک خدام
گفتم دیگه هرچی بشه خدام درستش میکنه
خداجونم خسته نشی قلبمو پس بدی بهم
حتی اگه بدم بشم هستی پیشم تا همیشه؟
گفت همیشه عاشقتم حتی چشات بسته باشه
خداجونم هرچی بشه دلم خوشه به بودنت
عشقتو فریاد میزنم دوست دارم تا همیشه
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ... دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد: چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم! دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت: خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن... اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ... معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ... و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد . . .
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـی مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی !
خـبری از دل تنـگـی تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!!
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
سر گشته ام از این همه راهی که ندارم گاهی که تو را دارم و گاهی که ندارم من مانده ام و لایق تیغی که نبودم من مانده ام و فرصت آهی که ندارم
عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!! عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد
دلم تنگ است دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است
کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند...
آنقدر رفته ای که تمام درهای باز مانده به یاد تو روی پاشنه های انتظار پوسیده اند...
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری کهقلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…
سخته ولی
این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم / خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بکنم
من میتونم سخته ولی من میتونم / این جمله رو اینقد میگم تا که فراموشت کنم
شاید آن روز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد، خبری از دل پر درد گل یاس نداشت، باید اینجور نوشت، هر گلی هم باشی، چه شقایق چه گل پیچک و یاس، زندگی اجبارست
هنوز بی وفایی نکرده ام که به من میگویی بی وفا!
من قلبی دارم عاشق ، پاک و بی ریا!خسته است دلم در این لحظه ،گرفته است دلم ،همین دل در هم شکسته
بی احساس تر از همیشه ام،غم آمده و به دلم نشستهروزی آمد که دل بستم به تو،از سادگی خویش دل بستم به قلب بی وفای تو
روزها میگذشت و بیشتر عاشقت میشدم، یک لحظه صدایت را نمیشنیدم غرق در گریه میشدمرفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟
فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!عشق فراموش شد
رفت و تو دل آدم ها خاموش شد
دیگر اثری از محبت نیست
دنیا تیره گشت و غم فراوان شد
خوشبختی دیده نمی شود در نگاه مردم
مهربانی پر کشید و تو آسمان ها گم شد
آخر لذت هوس شد
فرشته عشق مرد
خدا عصبی شد
عشق فراموش شد
زندگی غم به خود گرفت و خاموش شد
آره من اونم که گفتم واسه چشم تو دیوونم
آره من قول داده بودم تا تهش باهات بمونم
ولی پس دادی نگامو زیر رگبار غرورت
من فقط یه کم شکستم ، خوب نگام کنی همونم . . .
دوست داشتن ساده اما دل سپردن سخت است / دل دادن ساده اما فراموش کردن سخت است
عاشق شدن ساده اما عاشق ماندن سخت است . . .
کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نهکجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم تنها از تو نالم کز خدا هم
وقتی کسی به دلت نشست نشستنش مقدسه، حتی اگه نخواهدت نفس کشیدنش بسه
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد به من، من خودم بودمو یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید
عشق کلید شهر قلب است، به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که بار هر کلیدی باز شود
آرزوم بی تو محاله، لحظه هام بی تو سواله، / بی تو مقصد خیلی دوره راه عشقم بی عبوره / من نمیخوام تو خیالم بهت بگم عاشقت هستم / دوست دارم که راستی راستی حس کنم کنارت هستم
من در این کلبه خوشم تو در آن اوج که هستی خوش باش، من به عشق تو خوشم تو به عشق هر که هستی خوش باش
اگر یادت کنم دیوانه میشم / فراموشت کنم بیگانه میشم / اگر ترکت کنم میمیرم از غم / فراموشت کنم میپاشم از هم
غم خانه عشق تو به رضوان ندهم، یک خار تو را به صد گلستان ندهم / تو معدن عشق آرزوهای منی، من کفر تو را به گنج ایمان ندهم
یک شب از عمرم صفحاتی خواندم، چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم / همه دفتر عمرم ورقی پیش نبود، همه تکرار تمنای تو بود
ای دوست گلی به یادگار بفرست، گر لایق گل نیستم خار بفرست / از بهر خدا، نه از بهر دلت، من پیامی داده ام تو جوابی بفرست!
موجم کردی که بی قرارت باشم، ابرم کردی که اشک بارت باشم / در سکوت گل جلوه نمودی تا من، چون خار همیشه در کنارت باشم
نازی که ز لبخند گل یاس هویداست / زیبایی عشق است که در چشم تو پیداست
هر چه باشی نازنین، ایام خارت میکند / هر چه باشی شیر دل دنیا شکارت میکند
هر چه باشی با لب خندان میان دیگران / عاقبت دست طبیعت اشک بارانت میکند
تنهایی خیلی دوست دارم
برم تو فکر بعضی یا
اینو واسه اون نوشتم
خودش می دونه کی کیا
خودش اینو خوب می دونه
ولی بروش نمی یارهدلو به اون راه می زنه
یه وقت نشه کم بیاره
یه وقتی بود می خواستمش
نمی دونم منو می خواست
نمی دونستم که دیگه
دلو داده به یه نگاه
حالا می فهمم اون روزا
این من نبودم پشت تو
بعد یه قطره اشک غم
با یه نگاه گفتم برو
دوروبرم پیدات نشه
بدجوری شاکی یم ازت
حق نداری با من باشی
می گیرم این حق و ازت
میگن یه بار میگن دو بار
نه صدتا نامردی دیگه
من هم بخواهم با تو باشم
این قلبمه که نه میگه
هر جوری خواست منو سوزوند
با اون ادا و اطفاراش
یه جوری بد کلاس می زاشت
همه می گفتن اینو باش
تو تنهایی دق بکنم
بهتره تا با تو باشم
تو خاطرش فکر می کنه
که من هنوزم باهاشم
میگن از هر دستی که بدی
باز از همون دست می گیری
ببین چه کار کردی با من
میگم که ای کاش بمیری
فکر نکنی خبریه
این خبرام نیست به خدا
شرتو کم کن عزیزم
دلم میگه کوتاه نیا
زدم به سیم آخر و
می خوام که از پیشم بری
این دفعه اگه پرپرم بشی
نمی تونی دیگهخیلی سخته باشی و
انگار نباشی
دیگه فرقی واسه من
نداشته باشی
خیلی سخته توی فلب
سرد و سنگین
دیگه جایی واسه من
نذاشته باشی
خیلی سخته تورو داشتن
بی تو بودن
سهم من نبود از این عشق
خنده ی رقیبو دیدن
خیلی سخته مهربونم
با بدی های تو ساختن
هنوزم برام عزیزی
زندگی را با تو باختم
سخته برای یک بار
بودن از رو اجبار
باشه و این بودنش
انگاره نه انگار
عشقی که تارو پودش
وصل تن غریبه
نمیشه جون بگیره
باید بمیره و بس
باید بمیره و بس .
««««««««««««««««««««««««««««««««««««خیلی نامردی»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
«آخرین نفس»
دیگه روی شونه های من
جایی نمونده واسه تو
همین الان می خواهم بگم
از جلوی چشام برو
بذار که دیگه تنها باشم
تو سرزمین بی کسی
دیگه نمی خوام که بگم
برای من مقدسی
فردا اگر از راه نمی آمد
من تا ابد کنار تو می ماندم
من تا ابد ترانه های عشقم را
در آفتاب عشق تو می خواندم
در پشت شیشه های اطاق تو
آن شب آن شب
نگاه سرد و سیاهی داشت
دالان دیدگان تو در ظلمت
گویی گویی
به عمق روح تو راهی داشت
رنگ چشای روشن عشق
مثل ستاره روشن
این دل بی قرار من واسه نگاهت می تپه
اما دیگه نمی تونم
یه لحظه اینجا بمونم
می خام که تا آخرین نفس
شعرهای غمگین بخونم.
شعرهای غمگین بخونم.
««««««««««««««««««««««««««««««««« خیلی نامردی »»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
عشق یعنی با تو آغاز سفر ،
عشق یعنی قلبی آماج خطر،ادامه مطلب ...
سلام
بخوانیدم:
روزگارم تیره و این روزهایم تیره تر
یا به نوعی رو به ویرانیست دنیایم دگر
من که چشمم خواب دریا دیده بود
عکسش از دریا شده یک آسمان بارنده تر
هر چه از این درد پا پس می کشم بیفایده است
سرنوشت من گره خورده ست با غم سر به سر
لحظه های مرده ام تاوان یک تردید شد
تا که تقویمم دهد یک عمر از تلخی خبر
بار دیگر مهره ام در خانه ی دوم نشست
از گریز بین سعد و نحس یا که خیر و شر
مرگ من در این غزل چون آتشی خواهد شد و
بعد جز خاکستری از من نمی ماند اثر